کد مطلب:153879 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:125

حر با حسین درگیر می شود
پس از پایان نماز ظهر هر دو گروه بجایگاه خود بازگشتند و بهنگام عصر نیز امام دستور فرمود برای اقامه نماز جماعت حاضر شوند و سپاهیان حر نیز در جماعت شركت نموده و به امام علیه السلام اقتداء نمودند و پس از پایان نماز امام حسین (ع) خطبه دیگری بدین شرح ایراد فرمود:

پس از حمد و ثنای پروردگار، ای مردم، اگر از خدا بپرهیزید و حق اهلش را بشناسید خدا را خشنود كرده اید، و ما اهل بیت پیامبر سزاوارتریم به ولایت امر شما از این گروهی كه بناحق مدعی آنند و در میان شما به جور و ستم حكمروائی می نمایند، و اگر از آمدن ما ناخشنودید و حق ما را نمی دانید و نمی شناسید و رأی شما از آن چه كه برای ما نوشته اید برگشته و اینك رأی شما غیر از آن است كه فرستادگانتان بما رسانده اند بجای خود برمی گردیم.

حر گفت: بخدا قسم كه من از این نامه ها و فرستادگانی كه شما می گوئید اطلاعی ندارم امام علیه السلام به عقبة بن سمعان فرمود: خرجین نامه ها را بیاور.


عقبه خورجین را آورد و امام نامه ها را از خورجین پدر آورد و در مقابل حر قرار داد حر با تعجب تمام از زیادی نامه ها و كسانی كه این همه نامه نوشته اند و امام را یاری نكرده اند گفت: من از كسانی نیستم كه با شما مكاتبه نموده اند و به من دستور داده شده وقتی به شما برخورد نمودم از شما جدا نشوم تا شما را به كوفه نزد عبیدالله ببرم فقال الحسین (ع): الموت ادنی الیك من ذلك.

امام علیه السلام فرمود: «مرگ به تو نزدیكتر است از انجام این كار».

سپس امام دستور فرمود: سوار شوید، و چون اصحاب سوار شدند و زنان را هم سوار كردند، امام فرمود برگردید، وقتی خواستند بطرف حجاز برگردند سپاهیان حر مانع شدند و راه مراجعت را بر امام و یاران بستند.

فقال الحسین (ع) للحر: ثكلتك امك ما ترید؟

امام به حر فرمود: مادر بعزایت گریه كند چه می خواهی؟

حر سر را فرود آورد و پس از اندكی تأمل رو به امام كرد و گفت:

اگر غیر از تو هر كس دیگری از عرب در هر مقامی كه باشد نام مادرم را می برد من هم نام مادرش را به زشتی یاد می كردم اما درباره مادرت جز به نیكوترین وجهی كه قادر به بیان آن باشم یاد نمی كنم.

با برخورد مؤدبانه حر خشم امام آرام شد و فرمود: چه اراده داری؟

- می خواهم ترا نزد امیر عبیدالله زیاد ببرم.

- من از تو تبعیت و پیروی نمی كنم.

- من هم از تو دست برنمی دارم.

حر احساس كرد اگر گفتگوی با حسین به این سبك ادامه یابد ممكن است به جنگ بیانجامد لذا گفت: من مامور جنگ با شما نیستم و مأموریتم فقط آن است كه از شما جدا نشوم تا شما را به كوفه برسانم و اینك كه از آمدن به كوفه خودداری می نمائید پس راهی را انتخاب كنید كه نه به كوفه منتهی شود و نه به مدینه تا از ابن زیاد كسب تكلیف كنم شاید خدا رستگاری را روزی من فرماید و مبتلا به جنگ با شما نشوم، و لذا امام طرف چپ راه عذیب و قادسیه را برگزید و حركت فرمود و حر با سپاهیانش همراه امام حركت نمودند و


كاملا مراقب حضرت بودند [1] .


[1] مقاتل الطالبين ص 111 - اعيان الشيعه ج 1/ ص 596 - كامل ج 4/ص 47 - حياةالحسين ج 3/ ص 76 - الحسين في طريقه ص 100 - ارشاد ص 225 - طبري ج 7/ ص 299.